سید یاسر حکیمی



انقلاب ایران یک انقلاب مردمی بود ولی هنوز کسی نمی داند (البته خوب می دانیم ولی فعلا مصلحت نیست گفته شود) چرا و به چه حقی چهل سال است که مورد آزار و اذیت کشورهای غربی و آمریکا قرار دارد. در همنا ابتدای انقلاب ایران اسناد عجیبی از سفارت امریکا بدست آمد که نشان می داد به دنبال از بین بردن انقلاب دموکراتیک و مردمی ایران بوده است. اما آن ها به جای عذرخواهی بارها و بارها جنایات بزرگی در ایران مرتکب شدند که مهمترین آن ها تحریک و حمایت از صدام برای حمله به ایران در طول هشت سال و شهادت بیش از دویست هزار ایرانی است. در حالی که رژیم سعودی دولتی است که نه انتخاباتی دارد و نه با صلح و صفا قدرت را تصاحب کرده است. بلکه با کودتا و حمله نظامی این سرزمین را به دست آورده است. در عین حال غربی ها با این رژیم ارتباط بسیار خوبی دارند و ایران را که خودش برای خودش تصمیم می گیرد. ولی غربی ها شبیه دوران قرون وسطی ولی این بار با روش اقتصادی و حقوقی ایران حق طلب را آزار می دهد. البته ما مطمئن هستیم همان طور که کلیسای ظالم قرون وسطی در برابر حقیقت مجبور شد عقب نشینی کند؛ غربی ها هم در مقابل ایران مجبور به قبول حقیقت خواهند شد.


وهابیت و بهاییت و صهیونیسم هر سه در یک زمان ولی در سه مکان مختلف متولد استعمار روباه پیر انگلیس بودند. روباه پیر برای تسلط بر خاورمیانه چاره ای جز فتنه و انشقاق نداشت. او به این نتیجه رسیده بود که بایستی اسلام که به دو طایفه سنی و شیعه تقسیم شده است را طوری به افراط برساند که هرگز به هم نزدیک نشوند. در ایران یک حکومت فاسد دست نشانده انگلیس سر کار بود و بهتر بود نوعی اسلام بی قید و بی بند و بار را ترویج کند. بهائیت به خیال احمقانه خودشان اختراع جعلی خوبی برای این کار بود. دوم مکه و مدینه که دو مکان مقدس مورد احترام همه مسلمانان جهان است باید دست یک گروهک خشن و بی مغز می افتاد تا هم با ایران سکولار هرگز وارد ائتلاف نشود و هم مسلمانان جهان را از اسلام بیزار کند. سوم دین اصیل و تاریخی یهود بود که مورد احترام مسلمانان بود و سالهای سال همراه با مسیحیان در فلسطین در کنار همدیگر زندگی می کردند. انگلیس باید در یک حرکت تفرقه افکنانه یهود را تحریک می کرد و سرزمین های استعماری خود در فلسطین را به آن ها می داد تا یک حکومت ظالم یهودی در کنار این دو قطب متضاد مسلمان بتواند از آب گل آلود ماهی بگیرد و از شرایط تفرقه سوء استفاده کند. یهودیان به دلیل هم نشینی طولانی با ادیان دیگر حاضر به همکاری نبودند لذا بایستی یک گروهک جعلی خشن و خونریز ولی دارای آرمان های به ظاهر یهودی شکل می گرفت به نام صهیونیسم و اسرائیل تا آخرین قطه پازل چپاول خاورمیانه به دست غرب خصوصا انگلیس و سایر همراهانش مثل فرانسه و هلند و مدتی بعد از آن به رهبری امریکا این حرکت ادامه یافت و تا به امروز ادامه دارد. امروز روشهای قدیمی روباه پیر به وسیله آمریکا تجدید بنا شده ولی هرگز نمی تواند مثل او زیرک و روباه صفت باشد. امریکا گرگ صفت است و زرنگی روباه را ندارد.


دنیای مدرن تحت عنوان آزادی هیچ حقی را برای ما به رسمیت نمی شناسد. حق تفکر کردن را با حجم بالای اطلاعات بیهوده از ما می گیرد. حق غذای سالم را با محصولات تراریخته و شیمیایی از ما می گیرد. حق محبت و دوستی به همسر و وفاداری به او را با پمپاژ محصولات شهوت زا و اغفال کننده از ما می گیرد. حق داشتن پدر و مادر را با ترویج حرام زادگی و ازدواج سفید از بچه ها می گیرد. حق آرامش در خانه و خانه داری را با اجبار به کار بیرون از آن ها می گیرد. حق عفت و حیای زن را با تبلیغات فاسد از او می گیرد. حق معصومیت را از کودک با انتشار تصاویر و فیلم های مهیج و کنجکاوانه برای ترویج خشونت و از او می گیرد. ظلم دنیای امروز به مراتب بدتر از فرعون و قرون وسطی است فقط ظاهر فریبنده ای دارد. دنیای جدید فقط احمق ها را به قدرت می رساند و دانشمندان را زیر فشار له می کند. دنیای جدید زمیندارها را پولدار می کند و کاگران و کشاورزان و متخصصین را به طفیلی زمینداران بدون زحمت و تمداران بی فکر تبدیل می کند.


غربی ها اقلیتی هستند که در صددند افکار خود را بر مردم جهان تحمیل کنند. بشر در طور تاریخ با راهنمایی های پیامبران اولیه، یهود، مسیحیت و اسلام : و فیلسوفان و عارفان و انسان های با تجربه به چارچوبها و اصول صحیحی رسید که غرب در تلاش است همه آن ها از بین ببرد و بشریت را به توحش برگرداند. انسان قرنها طول کشید تا فهمید و باور کرد که باید خانواده داشته باشد و پدرش معلوم باشد. باید پدر نسبت به فرزندان مسئولیت داشته باشد. باید مرد نسبت به همسر خود مسئول باشد با او قرار داد ببندد و بر آن قرار داد شاهد بگیرد و در صورت جدایی حقوق همسر را بپردازد.  ولی امروز غرب  است که می خواهد مانند دوران توحش نخستین سایر مدلهای اخلاق جنسی را هم مشروعیت ببخشد. مثل ازدواج سفید که بدون هیچ قرار داد و مسئولیت و به رسمیت شناختن حق زن است. حق تغذیه طبیعی و استفاده از میوه و سبزی و گوشت بدون دستکاری در طبیعت آن ها و بدون استفاده از روش های شیمیایی حق مسلم هر انسانی است که امروزه به رسمیت شناخته نمی شود. هر کودکی که امروزه متولد می شود هیچ امیدی به این ندارد که آیا پدر و مادرش تا دوران استقلال او با او خواهند بود یا از هم جدا خواهند شد؟ فضای مجازی این قدر برای والدین جذابیتهای دروغین ایجاد می کند که سعی دارد حس نیتی و حس رسیدن به زندگی بهتر و احساسات حیوانی آن ها را بر انگیزاند تا بالاخره موفق شود والدین کودک معصوم را از او برباید. زندگی غربی به سگ بیش از کودک اهمیت می دهد چون هر کس به چیزی علاقه دارد که با آن سنخیت دارد و از جنس آن است. در اسلام : نگه داری کبوتر سفارش شده است آن هم نه به عنوان رقیب فرزند به عنوان بازی او و سلامت روح و روان و جسم خانواده. خودتان قضاوت کنید. سگ کجا کبوتر کجا . شاید این حرفها تکراری باشد ولی اگر به جای صرف دانستن این ها ایمان به این حرفها داشتیم قیام می کردیم. قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی. : خداوند می فرماید شما را موعظه می کنم که برای خدا قیام کنید یکی یکی یا دو نفره


پدیده کودک همسری شاید آن جا که اجبار دختر باشد و یا سوء استفاده از فقر خانواده او مذموم است و باید جلو گرفته شود ولی آن جا که رشد کافی وجود دارد دلیلی برای دخالت دولت در آن نیست. ضمن این که این پدیده در کشور انگشت شمار است و نسبت به رژیم گذشته ناچیز است و یک مدیر لایق می تواند بدون سر و صدا آن را حل کند. در مقابل مشکلات و مسائل بسیاری در حوزه ن هست که در حال تبدیل شدن به اپیدمی است.  این قرائن و شواهد و مقایسه ها نشان می دهد ما بیشتر از مشکل کودک همسری دچار کودک مدیری هستیم.  خداوند در قرآن می فرماید به احمقان اختیار اموال خود را ندهید چون خداوند اموال را پایه ایستادن و حرکت شما قرار داده است. متاسفانه ما در انتخابات اخیر به این آیه عمل نکردیم و هزینه اش را دادیم.


دستور حج ابراهیمی صرفا یک تکلیف شخصی نیست که با رفتن چند پیرمرد و پیرزن از عهده جامعه اسلامی ساقط شود. بلکه یک گردهمایی بزرگ سالانه برای شناخت نقاط قوت و ضعف جهان اسلام است. بنابر این باید جوان ها، باسوادها، افراد پرانرژی و مدیر و مدبر به حج بروند تا بتوانند برای اسلام تدبیر کنند و نتایج کنگره را به سرزمین های خود آورده و آن ها را عملی سازند. چه چیزی مانع می شود که افراد ذی صلاح به حج بروند؟ پاسخ این است : خداوند این گونه تدبیر فرموده که هر کس استطاعت حج دارد بتواند به این گردهمایی بزرگ عبادی وارد شود. اما این استطاعت چه بوده است؟ هرکسی که می توانست در حد غذای رفت و برگشت خود و بدون آسیب به اقتصاد زندگی این مسیر طولانی و پر بیابان را برود مستطیع محسوب می شد. ولی حالا استطاعت چیست؟ داشتن پول همین. حتی کمترین شرایط سلامت و توان ارتباط با مسلمین و توان پی گیری های نتایج حج جزء ملاک ها نیست. ثروتمندانی که بعضا جوانی خود را تحت تاثیر دولتهای وابسته به غرب در غفلت و بی خبری از جهان اسلام سپری کرده اند در پایان عمر به این نتیجه می رسند که بد نیست حجی هم بروند. متاسفانه اصلا مهم نیست که این حج چه تاثیری بر سرنوشت دنیای اسلام دارد. در روایات آمده است که هتل سازی در مکه مکروه است و درآمد آن هم مکروه است. چرا؟ چون حج قرار نیست محل درآمد و سودجویی گروهی باشد. پیامبر در طول دوران حاکمیت خود بر حجاز هرگز اجازه ندادند که حج تکلیفی واجب محل درآمد شود. برای این که هر کس اندک توان جسمی و روحی ای دارد بتواند به حج بیاید. خلاصه بگویم امروز به جای این که بگویین پولدار شو تا حج بروی که شعاری در خدمت نظام سرمایه داری و دولتهای غربی و وابستگان آن ها است؛ باید بگوییم هزینه های حج را با صرف نظر کردن از سودجویی خود پایین بیاورید تا افراد دارای صلاحیت بتوانند به حج بروند. 
طراحی خداوند همیشه کامل است این ما هستیم که با خودخواهی های خودمان آن را خراب می کنیم و از سیستم بودن و هوشمند عمل کردن می اندازیم. البته با سابقه وهابیت و دوستی او با امریکا و انگلیس و اسرائیل اصلا بعید نیست که عمدی باشد. شاید بپرسید پس این حکم الهی چه می شود که هرکس توانا بود باید به حج برود؟ پاسخ داده شد. اگر شرایط حج به این شکل نباشد و هتلها و هواپیما و هزینه های گزاف خرج نشود فقط کسانی مستطیع می شوند که توان لازم را دارند نه کسانی که فقط در هتل زنده می مانند.


دعای عرفه امام حسین علیه السلام یک انقطاع کامل از دنیا است و زیباترین جلوه ارتباط یک بنده با خدای خودش می باشد آن هم بنده ای ویژه که ولی او و امام مامور از طرف او بر خلق است و حالا چاره ای جز این ندارد که خواب امت و ظلم ظالمین و انحراف بشر را با نهضت عاشورا بشکند و در هم بشکند و اصلاح کند. 
اما در این میان دعای عرفه امام سجاد گویی برای زمانی است که اسلام دارای قدرت است و مسلمین باید در عین حفظ حیات دنیوی و پیشرفتهای مادی به اسلام و شکوه آن یاری برسانند. مضامین دعای عرفه امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام در عبودیت و جهاد اکبر مشترک اند ولی در نوع عبودیت و مصادیق و جهت گیری ها تفاوت هایی دارند. اولی چاره را در انقطاع و مبارزه از طریق جهاد اصغر جستجو می کند که تا امروز هم ادامه دارد و باید تا آخرین نفس اسرائیل و سعودی را از منطقه محو کرد ولی دعای عرفه امام سجاد علیه السلام برنامه جهاد کبیر است. جهاد با امریکا و قدرتهایی مثل انگلیس و فرانسه که فساد آن ها تا خانه های مسلمین را هم به لجن برده است. چنین جهادی با شمشیر و تفنگ و توپ تانک نیست با فرهنگ سازی و جامعه سازی و تقویت ارکان تعلیم و تربیت جامعه و وظیفه شناسی مسلمین فقط محقق می شود. 

در همین راستا امام سجاد علیه السلام پس از حمد و ثنای الهی به اهمیت تکوینی رهبر الهی اشاره می فرماید و فرازی را به این اختصاص می دهد که خداوند در هر زمانی دین خویش را با رهبر الهی حفظ می کند. امام در این فراز به دنبال معرفی ضرورت رهبری به عنوان سنت لاتغیر الهی است طوری که اگر در زمانی رهبر دینی وجود نداشت مسلما کم کاری از مسلمین است چون او را کشف نکرده اند و الا همیشه وجود دارد. این فراز با دلالت لطیف و ظریفی اشاره به این دارد که اگر مسلمین اهمیت حضور امام را درک کنند چیزی به نام غیبت امام معصوم نخواهد بود. مطالع این فراز زیبا این است : 

اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَیَّدْتَ دینَکَ فى کُلِّ اَوانٍ بِاِمامٍ اَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، وَ مَناراً فى بِلادِکَ.

خداوندا تو در هر زمان دینت را به سبب رهبرى بر حق تأیید کردى و او را نشانه ای برای بندگانت قرار دادی.

سپس برای رهبر الهی در هر زمانی دعا می کند و به ما یاد می دهد که دعا کنیم و ضمنا می فهماند که باید برای این ها تلاش کرد. یعنی باید در زبان و رفتار و در مهمانی ها و گعده ها و خریدها و فروش ها و سخنرانی ها و تحلیل ها طوری عمل کرد که رهبر الهی تقویت شود نه تضعیف شود. نباید یک مسئول در جمهوری اسلامی که به برکت امامت و رهبری دینی به پست و مقام و موقعیتی رسیده در مصاحبه ها مانند عقرب به امام و رهبر خود نیش بزند آن هم به ناحق و فقط برای مطامع ی و حناحی خودش و برای عوام فریبی. 

اَللَّهُمَّ فَاَوْزِعْ لِوَلِیِّکَ شُکْرَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیْهِ، وَ اَوْزِعْنا مِثْلَهُ فیهِ، وَاتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً،وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسیراً، وَ اَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْاَعَزِّ، وَ اَشْدُدْ اَزْرَهُ،وَ قَوِّ عَضُدَهُ.

و جمال جهانیان است. الها، ولىّ خود را به سپاس آنچه بر او انعام کردى الهام کن، و ما را نیز به شکر نعمت وجود رهبر برحق ملهم نما، و از نزد خویش قدرتى یارى دهنده به او ببخش،و درهاى کامیابى را سهل و آسان به رویش باز کن، و او را به قوى‏ترین تکیه‏گاه خود مدد ده، و او را پشت گرم ساز.

بعد حضرت به وظابف ما در قبال رهبر دینی اشاراه می کنند : 

وَاجْعَلْنا لَهُ سامِعینَ مُطیعینَ، وَ فى رِضاهُ ساعینَ، وَ اِلى‏ نُصْرَتِهِ وَ الْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُکْنِفینَ، وَ اِلَیْکَ وَ اِلى‏ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ الِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبینَ. 

و ما را از گوش دهندگان و اطاعت کنندگان وى قرار ده، و در راه خشنودى حضرتش پوینده، و در یارى و دفاع از او مددکار قرار ده، و بدین ترتیب به حضرت تو و رسول بزرگوارت ما را تقرب ببخش.

امام سجاد علیه السلام در فراز دیگری به یاران و دوستان رهبران الهی که برای تقویت آن ها تلاش می کنند و منتظر واقعی حکومت بر حق مهدی عجل الله تعالی فرجه هستند و برای آن مقدمه چینی می کنند صلوات می فرستند. بلی صلوات می فرستند درست دیدید. 

اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ

-که درودت بر او و آلش باد- تقرب جوئیم. الها، و بر دوستان ایشان درود فرست

عَلى‏ اَوْلِیآئِهِمُ الْمُعْتَرِفینَ بِمَقامِهِمْ، اَلْمُتَّبِعینَ مَنْهَجَهُمْ،اَلْمُقْتَفینَ اثارَهُمْ، اَلْمُسْتَمْسِکینَ بِعُرْوَتِهِمْ، اَلْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَتِهِمْ، اَلْمُؤْتَمّینَ بِاِمامَتِهِمْ، اَلْمُسَلِّمینَ لاَِمْرِهِمْ،اَلْمُجْتَهِدینَ فى طاعَتِهِمْ، اَلْمُنْتَظِرینَ اَیّامَهُمْ

که به مقامشان اعتراف دارند، و پیرو راهشان هستند، و دنباله‏ رو آثارشان، و چنگ زننده به دستاویزشان، و متمسّک به ولایتشان، و اقتدا کننده به امامتشان، و تسلیم امرشان.

در فراز بعدی امام سجاد علیه السلام به رابطه عاشقانه دوطرفه بنده و خدا را آغاز می کنند و به ما یاد می دهند که با خدا این گونه سخن بگوییم : مثل یک معشوق مثل یک استاد مثل یک پدر و در عین حال مثل یک حاکم مثل یک قاضی مثل یک محتسب و پلیس و در عین حال مثل یک شاهد و یک عالم و یک داننده اسرار ما و در عین حال یک بخشنده و کسی که خود را به تغافل ندیدن زده تا شاید ما از کارهای خودمان خجالت بکشیم و مثل یک الگو که باید اسماء و صفات او را در خودمان ایجاد کنیم. 
در این فراز حضرت با قرینه های ظریف روش این ارتباط و تکنیک های ارتباط موثر با خداوند را هم آموزش می دهند ولی خیلی ضمنی و در پرده : 
 

این عبارت از این فزار را انتخاب کردم برای تقدیم به شما. توجه داشته باشید که مطلع آن فراز نیست.  : وَ اَتَیْتُکَ مِنَ الْاَبْوابِ الَّتى اَمَرْتَ اَنْ تُؤْتى‏ مِنْها، وَ تَقَرَّبْتُ اِلَیْکَ بِما لایَقْرُبُ اَحَدٌ مِنْکَ اِلاّ بِالتَّقَرُّبِ بِهِ.

و از همان  راهها که فرمان داده‏ اى تا از آن به سویت آیند آمده ‏ام، و تقرب جستم به تو از راهی که احدی نمی تواند غیر آن راه به تو برسد. 
این بیان امام اشاره به آیات قرآن و روایات فراوانی است از جمله واتوا البیوت من ابوابها از جمله آیه فی بیوت اذن الله ان ترفع از جمله روایت انا مدینه العلم وعلی بابها و. 

در همین فراز امام عبارتی دارند که نمی شود از کنار آن به سادگی گذشت مثل همه عبارات ولی این انگار اشکال سبک زندگی امروز ما است. می فرماید خدایا من به تو حسن ظن دارم. متاسفانه زندگی امروز ما حتی مذهبی ها خیلی پنهان و بعضا آشکار پر از سوء ظن به خدا است. با این که گرفتاری های ما از خودمان است آن را به خدا نسبت می دهیم. با روش غلط تغذیه به سبک غرب سرطان و بیماری وارد می کنیم و آن را به خدا نسبت می دهیم. که البته نه به سبک غرب برای خودشان به سبک غرب برای ما چون خیلی چیزها هست که برای خودشان ممنوع است ولی به ما توصیه می کنند. خیلی چیزها برای خودشان بسیار محدود است و مجازات و مالیات دارد ولی برای ما از طریق ایجاد احزاب غربزده و فاسد تحت عناوین مختلف توصیه و تجویر می شود. با فضای مجازی و موسیقی و فساد جامعه را افسرده می کنیم و به گریه بر امام حسین نسبت می دهیم. باید به این شرفها گفت گریه بر اهل بیت از رقت قلب است نه غلظت قلب و بسیار سالم تر از خنده های شیطانی شماها است که در آن حقوق هیچ انسانی را رعایت نمی کنید و حدود الهی را نگه نمی دارید. و سلامت روح و روان انسان به نیت او و هماهنگی او با عالم هستی و سازگار با طبیعا الهی خود است. لطافت و ظرافت است که به انسان آرامش می دهد خنده می تواند از غلظت قلب باشد و گریه از رقت قلب و بالعکس. گریه هایی که از موسیقی ها غمناک بدون محتوا و هدف حاصل می شود هم غنا است و غنا فقط شادی نست. غم و شادی حرام حرام است و غم و شادی حلال حلال است و مفید روح و روان انسان. بگذریم. 
حضرت می فرماید : 

وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ، وَ الثِّقَةِ بِما عِنْدَکَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجآئِکَ الَّذى قَلَّ ما یَخیبُ عَلَیْهِ راجیکَ

و حسن ظن و اطمینان کامل به آنچه را نزد توست بدرقه کرده ‏ام، و امید به تو را که کمتر امیدوارى باداشتن آن افسرده می شود. 

بنا بر این این حسن ظن به خدا و انجام درست وظایف و تدابیر اجتماعی در مقابل خود، امت و امام و خداوند است که برای جامعه امید ایجاد می کند. نه تدابیر انگلیسی و امیدهای امریکایی و تحقیر مردم خود و زخم زبان به رهبری و انتقاد از امام زمان! از دعای عرفه امام سجاد معلوم است بعضی از ما دقیقا نه تنها به عقب بر میگردیم که اصلا برعکس حرکت می کنیم و جامعه خود را نه 8 سال که 8 قرن عقب می اندازیم. 

وَلاتَمْحَقْنى فیمَنْ تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفّینَ بِما اَوْعَدْتَ، وَلاتُهْلِکْنى مَعَ مَنْ تُهْلِکُ مِنَ الْمُتَعَرِّضینَ لِمَقْتِکَ،وَلاتُتَبِّرْنى فیمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفینَ عَنْ وَ نَجِّنى مِنْ غَمَراتِ الْفِتْنَةِ، وَخَلِّصْنى مِنْ لَهَواتِ الْبَلْوى‏،سُبُلِکَ، وَ اَجِرْنى مِنْ اَخْذِ الاِْمْلآءِ، وَ حُلْ بَیْنى وَبَیْنَ عَدُوٍّ یُضِلُّنى، وَ هَوىً یُوبِقُنى

و مرا در زمره سبک‏ شمرندگان تهدیدهایت که آنها را ازمیان برمى‏دارى ازمیان برندار، و همراه با کسانى که در معرض دشمنیت قرار گرفته‏اند و هلاکشان مى‏کنى هلاک مکن، و در زمره منحرفین از راههایت که تباهشان مى‏کنى تباه مکن، و از گردابهاى فتنه رهائیم ده، و از گلوگاه بلاها نجاتم بخش، و از غافلگیر شدن در امانم بر، و بین من و دشمنى که به ضلالتم افکند فاصله بینداز. 

سپس امام سجاد علیه السلام حیات طیبه و لایف استایل صحیحی را در یک عبارت رمز گشایی می کنند که کلید همه شادی ها و دوری از افسردگی ها و ارامش ها و موفقیت ها و کمال ها و سلامت ها است. چه برای فرد و چه برای جامعه. حضرت حیات طیبه را زندگی نظام مندی بر می شمردند که نظام آن به عبودیت در مقال خداوند و تسلیم او در اوامر و نواهی است. اصلاح رفتارها بر اساس دستورات دینی در سطح جامعه و منتظر اصلاح امور شدن از همان روز به صورت اتوماتیک. در چنین جامعه ای کسی بدون حداقل های زندگی نخواهد بود، کسی مجرد و بدون کار نخواهد بود کسی هم از پرخوری نقرس نمی گیرد و کسی که با یک خانه زندگی اش تامین می شود با خریدن ده خانه قدرت خرید بقیه را پایین نمی آورد و اجاره خوری نمی کند. صاحب زمین با زارع مزاعه می بندد نه اجاره ای که همه ریسک ها را گردن تولید کننده بیندازد و مردم به کسی رای می دهند که بیشتر به دنبال اجرای احکام الهی است نه خواسته های اوباما و شیاطین جهانی. 

فَاَحْیِنى حَیوةً طَیِّبَةً تَنْتَظِمُ بِما اُریدُ، وَ تَبْلُغُ ما اُحِبُّ مِنْ حَیْثُ لا اتى ما تَکْرَهُ، وَلااَرْتَکِبُ ما نَهَیْتَ عَنْهُ

 پس زنده ‏ام بدار به حیات پاکیزه‏ اى که خواسته ‏هایم را برآورده سازد، و همه آنچه را که دوست مى‏دارم فراهم آورد بدون آنکه ناپسندی از من سربزند و از آن چه تو نهی فرموده ای انجام دهم. 

 

با تشکر از سایت محترمی که در نقل دعا و ترجمه آن از ایشان استفاده کردم : 

http://www.erfan.ir/farsi/sahifeh/view/47

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


http://heidarrahimpour.blogfa.com/post/76

 

خدا ایشان را حفظ کند. 

 

متنی که از بنده در وبلاگشان انتشار داده اند را به همراه لینک تقدیم می کنم. جوانی کجایی که یادت به خیر. 

سید یاسر حکیمی

حاصل سفر تشکیلاتی بچه‌های شورا به مشهد مقدس در آبان ماه هشتاد و نه علاوه بر زیارت امام معصوم (ع) و پیشوای مسلمینِ جهان، آشنایی با مردی عدالت‌خواه بود؛ که درد و رنج سال‌ها مبارزه در راهِ حق را در سینه داشت. فعالیت در جبهه، جهاد ی قبل و بعد از انقلاب اسلامی، جهاد فرهنگی در زمان نفوذ و به قدرت رسیدن برخی غرب‌زدگان و لیبرال‌ها در دستگاه‌های اجرایی، پس از جنگ تحمیلی و نفوذی‌ها، جهاد اقتصادی در زمینه کشاورزی و دامپروری پس از فرمان امامِ‌امت(ره) در خودکفایی و نفی وابستگی و جهاد اداری در امر به معروف و نهی از منکر در سطح سازمان‌ها و ساختارهای غلط ادرایِ کشور، ارتباط دوستانه با مقام معظم رهبری قبل و بعد از انقلاب اسلامی و تربیت فرزندان صالح و پرچمدار جهاد فرهنگی.

وی علاوه بر فرزندی شهید والامقام، استاد حسن رحیم پور ازغدی، خانواده‌ای صبور و مجاهد را نیز تحویل انقلاب اسلامی داده‌است؛ که همگی در شرایط حساس و به فراخور نیاز انقلاب اسلامی از هیچ مجاهدتی در راه پاسداری از حریم امامت و ولایت دریغ نکرده‌اند.

حاج حیدر در این نوشتار دردِ‌دلها و مشکلات فراوان ایجاد شده در راه تجربیات جهاد اقتصادی خود را به قلم آورده است. رنج‌هایی که از اهمیت کشاورزی و دامپروری در جهاد اقتصادی از یکسو و درد و رنج‌های زارع و دامدار، با وجود فرمان امامِ‌امت(ره) بر نفی وابستگی و وم محوریت کشاورزی در توسعه ایران اسلامی سخن گفته‌است.

سخن آغازین:

"دیگر تحمل این همه آلودگیِ دامان محبوب خود، و رنج کشاورزان و دامداران، همکاران انبیا، را ندارم. چه در کسب این شناخت، پُر رنج برده‌ام و هرگز چیزی از انقلاب نخواستم و از این خرسند که به پیروی از امامِ انقلاب، فرزندی را شهید دادم و همه مردان قبیله‌ام اهل جبهه و خود و همسرم و همه فرزندانم، شهیدان زنده و شمع سوخته نیم‌قرن انقلاب خمینی(ره) بوده‌ و هستیم و همیشه همراه و یاور ‌ای(حفظه الله). نه، درباره انقلاب دودلی ندارم؛ اما سال‌هاست که از گمراهی خط کشاورزی، خون دل می‌خورم و هرگونه دهن‌کجی را که به خرابی کشاورزی انقلاب می‌شود، تحمل کرده‌ام. اینک مرگ را در یک قدمی خود می‌بینم و برای همین یک‌باره به جوش آمده، می‌گویم: مرگ یک‌بار و شیون یک‌بار. باید کارد جراحی و قلم امر به معروف و نهی از منکر را به کف گرفت و غده‌های سرطانی این رشته را کاوید و بیرون کشید.”

 

2- تاریخچه

رضاخانِ روشنفکرنما به جای اینکه، چون غربیان، به کشاورزی سوبسید دهد، تا می توانست از کشاروزی مالیات گرفت و باز هم کشاورزی ما به اقتضا زمان، هر روز رو به بهبود بود؛ زیرا اندیشه تمدن آن روز هنوز آلوده به اندیشه‌های مارکسیستی نگشته بود. حاکمان هم با دخالت‌های بی‌جا، مانع ابتکارات و پیشرفت‌های کشاورزان نمی‌شدند.

رضاشاهِ منکوب غرب، بر تخت نشست. در عصری که جهان مترقی به کشاورزی سوبسید می‌داد، او از کشاورزان در حد خراج از کفار، مالیات و باج می‌گرفت؛ ولی پدران ما باز هم خود را می‌کشیدند و بر تولید می‌افزودند. زیرا روشن‌فکر و وطن‌پرست راستین آن است که در هر شرایطی به نوآوری پردازد. اما جنگ جهانی دوم پدر ما را در آورد. در آن روزگار، حاکمان دست نشانده به دستور مهاجمان، نمایندگانی به نام مأموران تثبیت از سیلوهای گندم، به مزرعه‌ها می‌فرستادند تا گندم ما را برای توزیع عادلانه به نرخ دل‌خواهِ خود تصاحب کنند. همه گندم به آخور مهاجمان ریخته می‌شد و همه جویی که می‌کاشتیم هم به آخور اسب‌هایی که ایران زمین را میدان تاخت و تازشان قرار داده بودند. چیزهایی را به نامِ نان به خورد مردم می‌دادند که نپرسید. آری کشاورزی ما تحت هر گونه فشاری، این مرحله را طی کرد و مهاجمان رفتند و نفوذشان نرفت! مارکسیست‌ها یا مارکسیست‌نماها و توده‌ای ها که بعدها، توده نفتی شناخته شدند، به قدری به پروپای مالکان می‌پیچیدند و به اغوای کشاورزان می‌پرداختند که رشته فلج شد! سال 25 مارکسیست‌ها از صحنه ت حاکم خارج گردیدند. لیکن غرب پلید و روباهِ پیر، جا خوش کرده‌بود و آن روز هم که قشون‌اش رفت، عمال نفوذی و جنایاتش در کشاورزی ما فتنه می‌آفرید و در هر شأنی از شؤون ما ریشه‌زنی می‌کرد. در رشته کشاورزی این ماجراها را از من که 70 سال ناظر بر صحنه ت و به‌خصوص کشاورزی هستم، از جنایت‌های غربیان بخوانید تا مظلومیت همیشگی صاحبان رشته را باور دارید.”

3- ساختار اداری

وزارت کشاورزیِ ما پیش از انقلاب دارای اداراتی غربی گونه بود و کارهای خوب و بدش به خواسته دشمن و گاه به خیرخواهی مدیران شایسته بستگی داشت، لیکن آنگاه که در قبضه آمریکا درآمد، ساختار زیر بنایی مصیبت بار گردید.

پس از پیروزی انقلاب از آنجا که همه می‌دانستند دشمن نمی‌خواهد کشور، سامان و ادارت، پا و حکومت، جانی بگیرد، هرکه ایران را می‌خواست مدافع اداره‌ها و هرگونه کارمند اداری بود. از این‌رو همگان ناخودآگاه و ناخواسته بروکرات و لیبرال گشتیم و حراست‌ها، حامیِ رسمی هرگونه اداره‌ای شدند. پس از دفع شر دشمنانِ آشکار و هرگونه ضد انقلاب و مخصوصا چپی‌ها و چپ نماها و لیبرال‌های وابسته، نمایندگان و مدافعان انقلاب در همه شؤون، خودمختارانه دست‌اندر کار ادارت شدند و هرکس بر رفتار و کردار آنان معترض بود، به قلم و زبان، منافق و مخالف، می‌آمد.

در این دوره هرکس نقدی بر رفتار هرگونه اداره داشت، مخالف انقلاب شناخته می‌شد و در این فرصت وزارت کشاورزی، خودباور شده و نقش اربابان دوران رضاخان را بازی می‌کرد و کارمندان، نقش کدخداها و داروغه ها را داشتند! این در دوران حکومت صددرصد راستی‌ها و راستی نماها بود.

در همین دوران، هر لحظه وزارت‌خانه‌ها مستبدتر و تشریفاتی‌تر و به اقتضا اندیشه‌های ارتجاعی و نفوذ التقاطی‌ان، بسته‌تر شدند و زمینه، آماده رشد خوارج و دوم خردادی‌ها گردید.

ساختارِ اداری‌ای که دشمنانِ دوران قجرهای خِرِفت و پهلوی‌های خود بافته برای تمدن ما آفریدند؛ مناسب این انقلاب نیست و می خواهم اثبات کنم در چنین دوران درخشانی، رشته کشاورزی و دامداری ما، واپس‌گرا بود و مردمان رشته، خاکستری‌نشین گشتند.

بچه‌های انقلاب در هر رشته علمی و صنعتی، ستارگان درخشان جهان‌اند و برنده مدال‌های طلا؛ و از این سو خرفتان و خائنان، رشته کشاورزی و دامداری ما را چنان‌چه توضیح خواهم داد تا مرز پرتگاه نابودی به عقب راندند.”

 

4- خیانت های بیگانگان قبل از انقلاب اسلامی:

من کوچک بودم. روزی درشکه مامور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم، که رئیس صنف بود، آمد و گفت: ما فلان مقدار هیزم پسته می‌خواهیم. در آن ایام، خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم‌های باغی، اقتصادی نبود؛ اما اشترداران بیکار بودند و این خبرِخوش، آنان را به بیانان‌ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می‌کردند و به سفارتخانه انگلستان می‌فروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به روسای ادارات هم، که بردگانش بودند، سفارش می‌کرد تا می‌توانید زغال‌سنگ، که کربنش موذی است، مصرف نکرده و کنده‌پسته که همه چیزش بهتر است مصرف کنید! این جنایت تا روزگاری که دولت مصدق قطع بوته‌های پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت!

لیکن پس از منع نیز دست‌هایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازه‌بانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگل‌های پسته خراسان، تبدیل به بیابان شد و انگلستان با نابودی درختان پسته‌کوهی ما که بهترین و گران‌ترین گونه پسته است، با ماچه کرد و باچه حیله‌ای جنگل‌های درخت پسته را تبدیل به بیابان‌های لم‌یزرع و کویر ساخت و مراتع را نابود کرد! ضربه نخست آمریکا، اصلاحات اراضی و طرح متلاشی ساختن املاک و تارومار کردن کشاورزان بود و قدم دوم طرح، نابودی باغ‌ها.

در آن روزها ت تخریبی آمریکا، به نام استعمار و آبادگری و اصلاحات و در پی تخریب و استثمار همه‌جانبه کشور، حاکم بر سرنوشت ما بود و دشمن صادرات خشکبار ما.

سالی، کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان، که عمده‌ترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند، به بهانه‌ای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف شد و هنگامی به کشتی اجازه رفتن دادند و به سراغ کالا آمدند و با بازرسی‌ای صوری فرمودند: مغزها فاسد شده و دیگر قابل خوردن نیست! ( مغزهای تولیدِ سال و درون جعبه‌های مهر و موم و کاغذپیچ!) و همه را به دریا ریختند. با چنین حقه‌ای تجار صادرکننده خشکبار را ورشکست کردند. درد بزرگ این‌که آنان پول خرید خشکبار مازاد کشور را برای خرید سوخت هیزم درختان زردآلو و توت پرداختند و من شاهد بودم که مدیر کل‌های ادارت، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادرات و مجامع فرهنگی، کنده توت و زردآلو گردید! آنگاه که صادراتی نداشتیم، باغ داران به اجبار، درختان صد ساله را قطع می‌کردند و به بازار می‌آوردند! چه، در لحظه، نرخ هیزم توت و زردآلو فزونی گرفت. از این رو درختانی را که هر اصله آنها خرواری محصول می‌داد به راهنمایی فرشته نجات قطع می‌کردند و هیزم می‌فروختند. پس از حمایت چنین فرشته‌ای، دگربار، سرویس‌های مشترک اسراییلی‌ها و آمریکایی‌ها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صد سال به بالا را هزار تومان که در آن روزگار بهای یک قطعه زمین منزل شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو، وجب به وجب کوهپایه‌ها را می‌گشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع شدند! درختانی که اگر امروز بودند هر اصله از آنها سالی ده میلیون تومان گردو می‌داد و باغ‌داران، سال‌ها بعد دانستند دشمن با آنان چه‌کرده، لیکن پشیمانیِ بعدی سودی ندارد!

از این رو فرزندان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران در پی کشت نهال گردو بر آمدند. با این‌که همه می‌دانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سی‌سالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر می‌شود؛ بنابراین وامانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟ به پیشنهاد عمال غرب، به خرید نهال‌های گردوی اسراییلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزار تومان یعنی به بهای کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند، خریدند و کاشتند و امروز دریافته اند که محصول ده درختِ گردوی اسراییلی، در حد یکی از درختان چند صد ساله ای که به هزار تومان فروخته بودند، نیست.

پیش از اصلاحات اراضی، صادرکننده بهترین گونه‌های گندم جهان بودیم و این مَثل بود که یک مَن گندم خوب، یک مَن و نیم نان می‌دهد. لیکن یک مَن گندم بد، یک مَن نان خوردنی هم نمی‌دهد. مهم‌تر این‌که آن نان‌ها تا آخرین لقمهاش با به‌به فراوان خورده می‌شد و امروز، همه می‌دانند که از یک مَن گندمی که می‌خوریم دو کیلو نانی به دست می‌آید که باید چشمانت را بسته و لقمه را قورت دهی و گرنه مجبوری نیمی از آن را خود بخوری و نیم دیگر را به نمکی داده تا او کپکی کند و به روستا برگرداند و به خورد گاوان دهد. و گاوان به جبران چنین سوغاتی برای مان شیر کپکی فرستند و ما را برای معالجه مرض‌های ناشناخته، به خرید داروهای ناصر خسرو و لاله‌زار فرستند!”

5 - آسیب شناسی فعالیت‌های پس از انقلاب:

 در مورد فرمانِ امام(ره) در خودکفایی گندم و تاکید رئیس جمهور وقت بر این فرمان، متاسفانه در اجرا مشکلاتی به وجود آمد که این‌گونه ذکر می‌کنم:

حاصل این طرح خوب، به دست بچه‌های احساساتی، دو گونه صدمه آفرید که جبران آن‌ برای مراتع و صنعت نوپای باغداری کشور به آسانی میسر نیست:

 1- دشمن با صدور این حکم ارزنده، کشاورزان ساده دل و فقیر را وا می‌داشت به بهانه کشتِ دیم به شیب‌ها رفته و مراتع بسیاری را با شیار نابود کنند و آن چنان شد که با باران، خاکهای سطحی شسته شد و زمین برای همیشه به صورت بیابان لم یزرعی درآمد که اصلاح این زمین‌ها به سادگی میسر نیست .

2- جوانانِ خامی را به تخریب باغ‌ها و فرهنگ باغداری فرستاد که اگر با آب و زمینی که داریم تولید گندم نکنیم دشمن ما را از پای در می‌آورد و نتیجه این‌که مدتی باغ‌ریزی هم متوقف شد و همین حرکت سبب شد که کسی نهالی نکارد و وضع من آنچنان شد که 800000 نهال پیوندی منحصر به فرد در جهان را، پس از دو سال که مشتری نداشت از زمین کنده و کوهی از هیزم کردم تا سوخت دو سال روستاییان را تامین کند.”

6-برنامه‌ریزی دشمن:

حاج حیدر در آشنایی با فردی به نام "سررشته‌دار" که مسئول املاک کشاورزی آستان قدس بوده است، خاطره‌ای را نقل می‌کند:

رشدی که در پسته رفسنجان می‌بیند به کاردانی من بود، لیک چون درختانم بالغ شد و به بار نشست و پول پارو کردم، ناگهان فرمان اصلاحات اراضی صادر و باغات پسته مرا قطعه قطعه و نیمه نابود کردند. ولی پس از چندی دوباره من موفق به ایجاد باغ‌های پسته بهتری شدم (گویا در اطراف ساوه و کویرهای قم)؛ لیکن این‌ها نیز، تازه به ثمر رسیده بود که انقلاب هم به ثمر رسید و گروه‌های محارب و مخرب به عنوان خلقی‌ها به سراغم آمدند و دیگر بار باغات برباد رفت و من انقلابی هم پابه‌پای ضد انقلاب به آمریکا و نزد پسرم که در آنجا تحصیل می‌کرد، پناهنده شدم.

سررشته‌دار پس از آشنایی با خانواده مورگان‌ها که از ملاکان بزرگ امریکا هستند دعوت به کشاورزی در امریکا می‌شود. وی می‌گوید: وقتی برای مورگان از ناکامی‌های خود در کشاورزی و دامپروری در ایران سخن گفتم خندید و دانست که در هر گونه گره‌افکنی در کارهای جهان سوم استثمار امریکا و نفوذ سیا دست‌اندرکار است. مورگان از سررشته‌دار  می‌خواهد هر طرحی را که مایل است در امریکا اجرا کند عنوان کند. سر رشته دار تولید پسته و گردو را بر می‌شمارد؛ که مورگان با خنده به او می گوید: این درست است که شما روزی صادر کننده پسته بوده‌اید؛ لیکن در آینده این ماییم که در جهان این دو محصول را صادر خواهیم کرد.

سپس پرسید: چه تخصصی در تولید خربزه‌های ایران دارید؟ گفتم می‌توانم بهترین خربزه‌های ایران را در آمریکا تولید کنم و او شخصی را همراه من به جاهایی فرستاد. سرآغاز به جایی رفتم و زمین‌شناسی از سرزمین‌های پرورشِ بهترین خربزه و طالبی پرسید: گفتم خراسان و روستاهای باختریِ آن سرزمین. او کتابی را آورد و در نقشه ای، نقطه به نقطه روستاهای شرق را به من نشان می‌داد و چون گفتم روستاهای شرق مشهد( یعنی منطقه سیس آباد و امرغان) بهترین منطقه تولید خربزه و طالبی است، کتابی دیگری را آورد که آن کتاب به شرح جزییات آب و هوا و خاک این روستاها پرداخته بود و سپس کتاب دیگری را که زمین‌های امریکا را با زمین‌های مشابه آنها در ایران و کشت و کار آنجا مقایسه می‌کرد! محلی را نشان داد و گفت اینجا همانند زمین‌هایی است که می‌گویید! چه اندازه زمین لازم دارید! شرمنده گفتم: صد هکتار! و او گفت اگر فردا به زمین بیشتری نیاز داشته باشید و زمین نباشد چه می‌کنید؟ و سیصد هکتار پیشنهاد و تصویب کرد و بلافاصله مرا با نامه‌ای به شرکتی فرستاد و آن شرکت، درمورد چگونه‌سازی زمین مورد نیاز و نفراتِ کار و ابزارِکشت و برداشت توضیح خواست. پس از کسب اطلاعات، چنین گفت: امسال شما برای کشت 150 هکتار چنین سازمان و تأسیسات و نفراتی را لازم دارید و پرونده را تکمیل و مرا به جای دیگری فرستاد. او هم همه چیز را ارزیابی و قیمت‌گذاری و به من اعلام کرد و من خرسند، سند را امضا کردم. ولی چون گفتم: من نه پولی دارم و نه بانکی، او خندید و گفت: بنوسید وجه را فلان بانک بپردازد و کشتزار را در رهنش بگذارید و 15 فروردین یعنی یک روز پیش از کشت به کشتزارتان بروید.”

7- تفکر جهاد اقتصادی:

به یاد دارم غلامرضا بهزادیان که از بچه‌های فداییان اسلام که به عنوان مبارزه باصهیونیست‌ها وارد رشته مرغداری صنعتی شده‌بود، روزی به من گفت: چه فایده که سود زحمات مرغداری را وارد کنندگان جوجه از اسراییل می برند! و با زحماتی بس دشوار به تاسیس کارخانه جوجه پرداخت.”

8- مشکلات تولیدات کشاورزی در بذر و نهال:

من در این بخش از نوشتار به گزارش چند نمونه از این‌گونه تعاونی‌ها که هنوز هم نفهمیده‌ام دولتی هستند یا مردمی؛ و به گزارشی درمورد خنثی‌کردن مشکل تولید و توزیع بذر و نهال می‌پردازم.

سال‌هاست که این موسسه با دریافت سوبسیدهای کلان و مخارج و حقوق دولتی، به اصلاح بذر و نهال مشغول و ثمره کارش این‌است که ما از نظر کیفی، گندم قابل خوردن نداریم و با اینکه نان ایران تا 50 سال پیش شهره جهان بود، امروز آقای "دکترمحمدجعفر ملکوتی"، چهره ماندگار و پرفسور در رشته تغذیه به پاسخ خبرنگاری که می‌پرسد شما چه آرزویی دارید، می گوید: فقط یک آرزو! آن‌هم این‌که دوباره گندم‌هایی داشته‌باشیم که بتوانیم آنها را با سبوس آسیاب کرده و نان‌هایی چون نان‌های پیشینیانمان بخوریم. زیرا اگرچه گروه تحصیل کرده مومنی، بی خبر از همه چیز، به کارهای آزمایشگاهی مشغول‌اند، به علت ناتوانی برخی مدیران از تحقیقات‌شان بهره چندانی نمی‌گیریم.”

9- موانع ت‌گزاری

افرادی گندم‌های پشت سیلو مانده را ارزان‌تر از نرخ سیلو می‌خریدند و به عنوان بذر، تحویل شرکتِ بذر و نهال می‌دادند و شیوه خیانت از این قرار: اگر همه دست‌اندرکاران، هماهنگ بودند، مشکلی پیش نمی‌آمد. و گرنه، فردی خودی، که به ماشین‌ها سیخ می‌زد و نمونه می‌گرفت و به کارشناسان می‌داد، همیشه از هر گونه گندم، بهترین‌اش را همراه داشت و اندکی از گندم ماشین را با گندمِ مرغوب مخلوط می‌کرد و برای کارشناسان می‌فرستاد و طبعاً کارشناسان هم ماشین گندم را با افت اندکی می‌پذیرفتند، ولی در آینده دو مشکل پیش می‌آمد.

1-این‌که کشاورز، بذر نامرغوب را گران می‌خرید و محصولی برداشت نمی‌کرد.

2- منجر به نابودی حقوق کسانی میشد که پیمان تکثیر بذر بسته و کلی هم برای پرورش بذر، خرج اضافی کرده‌بودند و با تحویل این گونه گندم‌ها، بودجه خرید بذر مرغوب تمام میشد و بذر مرغوب پر خرج، روی دست تولید کنندگان می‌ماند.

چرا باز هم برچیدن این‌گونه موسسه‌ها را که خرج و حقوقش با دولت، و زحمات و زیانش برای ملت و سودش، به دامان گروهی می‌ریزد، در محیطی که بازپرسی کافی نداریم و لقمه حرام، در دسترس عموم، هنوزهم تعطیل نمی‌کنید!؟ و شرایطی را نمی‌آفرینید که مردم چون پیشیینیان در اصلاح بذر و نهال به رقابت پردازند و آن‌چنان گندم‌ها و بذری را داشته باشیم؛ که دیروز داشتیم؟ و شرایطی را آفریدهاید که بامیلیاردها تومان خرج بهبود بذر، چهره ماندگاری میگوید: تنها آرزوی من این است که تا آنجا زنده بمانم که دگر بار نان‌های با سبوس و خوش خور پیشینیان را در سفره مردم ببینم!

امت آن‌چنان برانگیخته گردید که از قصاب‌هایی که گوشت‌های وارداتی می فروختند هیچ‌گونه گوشتی نمی خرید و هیچ‌گونه غذایی را هم در غذاخوری‌هایی که متهم به مصرف گوشت‌های وارداتی بودند، نمی‌خوردند و در این فرصت، کبابی‌ای که بعدها به نام موسی کبابی شهرت کشوری یافت، پشت شیشه مغازه‌اش نوشت: این کبابی از گوشت‌های وارداتی استفاده نمی‌کند و به همین گزارش، فروشش آن‌چنان گردید که هرگز توان پاسخگویی متقاضیان را نداشت و به یاد دارم که رهبر معظم و برخی از ان آگاه و متعهد، متظاهرانه، سخت کباب خور شده بودند، تا آن‌جایی که هرکس به مجلسی دعوت‌شان می‌کرد می‌گفتند: اگر غذا را از موسی کبابی بخری ما هم می‌آییم و به یاری فرهنگ توانای خود، با دستی خالی، این ت دشمن را به کمال، فلج ساختند.

همان‌هایی که در خانه‌هایشان سگ و گربه و خرگوش پرورش می‌دادند و دامداری‌ها را به دلیل غیر بهداشتی بودن تعطیل می‌کردند؛ با این‌که مردم آن نواحی، سالم‌ترین افراد بودند! این‌گونه، سرمایه‌ها را به بازار و کارگران دامپروری ها را پی پخش هروئین فرستادند.

مدتی پس از پیروزی انقلاب، دانشجویی به پیشنهاد آقایی سررشته‌دار پایان نامه‌ای درباره روستای "خیابان"، روستایی در دو فرسنگی مشهد نوشت که نتیجه‌اش این شد:

پیش از انقلاب 70% مردم آن روستا به گونه ای در رشته دامپروری، دست اندر کار بودند و در آنجا به جز چند وابسته به حکومت، معتادی نبود. لیکن پس از پیروزی، که دامداری‌های آنجا بسته شد 17 دامپرور در همان روستای یک وجبی مغازه طلا فروشی بازکردند، زیرا سودِ خرید طلا بیشتر بود و نیز گزارش داده بود که برخی از دامپروران پیشین هم دست اندرکار فروش هروئین گشته‌اند و هر لحظه معتادان بیشتر می‌شوند و اعتیاد فراگیر!

10- نظام آموزشی و تربیتی در جهاد اقتصادی:

حاج حیدر، این قسمت را با عنوان"اختلاف فرهنگ ها" آورده و ما به مقتضای مخاطب و موضوع این نوشتار، آن را نظام آموزشی و تربیتی در جهاد اقتصادی نام نهاده‌ایم. که با مثالی آغاز می‌شود:

در فیلمی ژاپنی، آموزگاری، بچه‌های کلاس دوم دبستان را به گردش بیابانی برده‌بود و پس از خوردن چاشت‌شان، عکس چند گیاه را آورده و گفته: بروید این گیاه‌ها را بیاورید! هر کس بیشتر بیاورد جایزه بیشتری می‌گیرد و در بازگشت‌شان به تشویق آنانی پرداخت که بیشتر آورده بودند. هر یک را با زبانی خرسند می‌ساخت و در دفترش چیزهایی درمورد ارزش بچه‌ها یادداشت  می‌کرد، تا به روان‌شناسان داده و دلیل ناتوانی درماندگان را بیابند و برای مشاغل مناسبی تربیت کنند. چون گیاهان را آوردند، به شرح حال هر گیاهی پرداخت: از این گیاه دارو می‌سازند، از این رنگ و این یکی پر از مواد غذایی و انرژی‌زا است و. پس از آن، گزارش داد که شناساندن ارزش این‌ها درس امسال ماست و سپس به بازیِ چه حیوانی چه غذایی می‌خورَد پرداختند و هر کس پاسخش درست بود بچه‌ها دست می‌زدند و اگر غلط، بر پایه کودکی می‌خندیدند.”

ایشان در مقایسه این نظام آموزشی و تربیتی با آنچه به طور ملموس از نوه‌های خود دیده این‌گونه نقل می‌کند:

روزی گوسفندی برای قربانی خریده و در گوشه حیات بسته‌بودم. بچه‌ها وقتی وارد شدند کاملاً احساس بیگانگی می‌کردند. یکی استخوان جلو آن می‌انداخت و اصلا نمی‌دانست غذای گوسفند چیست و آن دیگری آن را با چخه، چخه، که صدای زدن سگ است، صدا می‌زد.

از طرفی بازی آن‌ها با کارت‌های حاوی عکس و اطلاعات اتومبیل‌های خارجی بود. که آخرین نسل ماشین‌های کمپانی‌های غیرایرانی و بیگانه را به خوبی یاد می‌گرفتند و نیز کارت بازی دایناسورها که نژادها و طول و عرض و اسامی عجیب و غریبِ همه را بلد بودند!”

ایشان در پایان با این دو مثال اشاره می‌کند که چگونه نظام آموزشی و تربیتی ما باید در راستای منافع بیگانه باشد؛ و از ساده‌ترین و واقعی‌ترین حقایق طبیعی بی خبر.

دیدگاه امام(ره) و مقام معظم رهبری:

ایشان به دو پیام از رهبر بزرگ انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و بیان می‌کند که چگونه نظام ادرای، آموزشی و ت‌گذاری ما از آن فاصله دارد.

امام امت(ره) فرمودند: "کشاورزی محور اقتصاد این انقلاب است؛ زیرا چنان‌چه زراعت خودمان، کشاورزی خودمان، ما را کفاف نکند و دست‌مان را پیش آمریکا و امثال آمریکا برای کسب ارزاق‌مان دراز کنیم، دیگر نمی‌توانیم کاری انجام دهیم و آن وقت است که در جهات ی هم وابسته می‌گردیم."

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: "لفظ جهاد در اول جهاد کشاروزی معنی‌دار است. یعنی که خیلی زود فرهنگ جهادی وارد میدان کشاورزی و دامداری شد."”

همچنین اشاره می‌کند که بیشترین درآمد امام علی(ع)، پیشوای ما، از کشاورزی و تخصص‌ ایشان در این رشته بوده است. طوری که یهودیان در دوران خانه‌نشینی حضرت سراغ ایشان می‌آمدند و از نظرات ایشان برای اصلاح باغات، هرس و گرده افشانی استفاده می‌کرده و مزد بیشتری هم به ایشان می‌دادند. همچنین پیامبران اولوالعظم، همه دامدار، دامپرور و چوپان بودند.

مقام معظم رهبری در جای دیگری می‌فرمایند:" آقایان تولیدات کشاورزی باید اقتصادی و سودآور باشد؛ نه این‌طور که یک سال به خاطر کمبود، پیاز به کشور وارد کنید و سال بعد پیازهای مرغوب به خاطر نداشتن مشتری بپوسد، اساسی‌ترین کارها ت‌گذاری های ثابت و پایدار برای رشته است."

ادامه نوشتار

حاج حیدر در ادامه نوشتار به سایر مشکلات خود به عنوان یک کشاورز و دامدار نمونه می‌پردازد؛ که به نوعی نقد ساختارهای اداری، جهادِ کشاورزی، ضعف‌های کارشناسی، فعالیت‌های نمایشی ناکارآمد، بیمه و مالیات، اداره بهداشت، تفکرات غلط مارکسیستی و لیبرالیستی در برنامه‌ریزی کشاورزی، ت‌زدگی برنامه‌ها و. می‌پردازد. سپس برخی اقلام مهم کشاورزی و دامی کشور اعم از غلات، میوه‌ها، گوشت، پشم و سایر فرآورده‌ها را نام برده و مختصری درباره آن‌ها به توضیح مشکلات و موانع پرداخته و در نهایت پیشنهادات راهبردی در زمینه‌های مراتع، منابع آب، اصلاح نهال و بذر، اصلاح نژاد دام، شیوه‌های آبیاری، خاکشناسی، ساختار اداری و بازار محصولات کشاورزی و دامی ارایه می‌دهد.


خیلی ها ادعا دارند اگر در زمان حیات امام حسین زندگی می کردند از وی حمایت می کردند. یا مدعی هستند حامی مظلومان و دشمن ستمگران هستند. اما این ادعا  است تا زمانی که آن ها بدون دلیل دلار می خرند ادعای توخالی و پوچی است. چرا که آن ها با این کار خود سبب می شوند این کاغذ بدون پشتوانه ارزش حبابی پیدا کند. کسی نمی گوید دلار آمریکا ارزش ندارد و زحمات مردم این کشور در تولید کالاها و خدمات باید نادیده گرفته شود. ولی مسلما با تقاضای کاذب ارزش دلار به صورت کاذب بالا می رود و از آن جا که هر حبابی محکوم به انفجار است قطعا اولین قربانی مردم این کشور خواهند بود. قطعا مردمی که سرنوشت خود را به دست تصمیم گیران تمامیت طلب و خودخواه و جهانخوار داده اند روزی پشیمان خواهند شد که دیر شده است. خلاصه این که عجیب است این ادعا و در عین حال ترجیح دادن کالای آمریکایی و اروپایی بر کالای تولیدی برادران مسلمان یا هموطن و یا کشوری که مخالف زورگویان جهانی است. مگر این که کسی در غار زندگی کند و نداند که امروزه چه بلایی بر سر مردم مظلوم فلسطین و لبنان و سوریه و میانمار و عراق و ایران و قطیف و بحرین و افغانستان و پاکستان و برخی دیگر از  مردم توسط تجارت دلار و اسلحه و مواد مخدر در جهان صورت می گیرد. البته رسانه های غربی مثل دوران غارنشینی مردم خود را  بی خبر از واقعیت ها نگه می دارند طوری که به راحتی ظالم را به عنوان مظلوم نشان می دهند و بالعکس.


با این وضعیت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی بحرانی غرب باید به شیفتگان آنگلوساکسون و اروپا و غربگرایان جهان اسلام  گفت اول بروید کشورهای خودتان را درست کنید بعد روی سر ملتهای مظلوم و استعمار شده ما نسخه های منقضی آن ها را اجرا کنید. صد سال مزدور مجانی غربی ها برای استعمار کشورهای خودتان بودید و فکر می کردید خدمت می کنید بس نیست؟! غربدوستان کشور خود را تحقیر می کنند چون خودشان شخصیتا کوچک هستند. یادم هست در دانشکده اقتصاد هرگونه حرف زدن علمی علیه نئوکلاسیکها و مکتب سرمایه داری یک عیب تلقی می شد در حالی که به دروغ گفته می شد پایه سرمایه داری بر آزادی است. بعهدا فهمیدیم پایه سرمایه داری و لیبرالیسیم و نئولیبرالیسم چیزی جز آزادی دلخواه آنها نیست. هیچ مکتب اقتصادی دیگری در نظام آموزشی ایران وجود ندارد جز همین مکتب. بقیه همه بایکوت هستند. دیکتاتوری وحشتناکی بر داشنگاه های ایران حکم فرما است به دلیل حکومت ظالمانه و فرعون مآبانه لیبرال ها در وزارت علوم ایران. معمولا با سر کار آمدن دولتهای لیبرال مثل این دیکتاتوری علمی تقویت می شود. مضحک این است که اخیرا رئیس جمهور در جلسه کابینه رسما گفت این نسخه هایی که اقتصاد دان ها می دهند جوابگو نیست. حرفی که رئیس جمهور محمود ۸ سال پیش زد و همین ها او را تمسخر و تحقیر کردند چون خودشان پست بودند.


درباره نماز جمعه رهبر انقلاب که چشم جهانی به موضع گیری های او بود چند نکته خالی از لطف نیست : یک تفاوت اساسی بین رهبران دینی ما با سایر رهبران جهانی و حتی مسئولین پایین تر جمهوری اسلامی وجود دارد و آن این که رهبران ما (امام و آقا) هرگز مردم را به خودشان جذب نمی کنند به دنبال این نیستند که برای خود طرفدار جمع کنند ولی عملا مردم به آن ها هر بار جذب می شوند و طرفداران بسیاری دور آن ها جمع می شود و بسیاری از منتقدین نیز آن ها را مواقع حساس کشور تحسین می کنند. راز این اتفاق چیست؟ به نظر می رسد همه جوابها به این مساله ختم می شود که آن ها به دنبال شناساندن مسیر صحیح به مردم هستند مسیری که از راه دین و ارزشها و معنویات می گذرد. راهی که از استقلال و عدالت می گذرد نه مسیرهای من در آوردی شرقی و غربی. آن ها بر خلاف سایر رهبران جهان معیار دارند و مدار دارند. خودشان دور آن مدار حقیقی می چرخند و بر موازین آن معیار اصلی قرار می گیرند و نتیجه می شود همراهی تکوینی و طبیعی مردم. آن ها بر خلاف سایر رهبران تاریخ جهان خود را معیار و محور قرار نمی دهند با این که واقعا هستند و عملا می توان با همین اقمار راه را پیدا کرد حتی اگر کسی از موازین متقن دینی به آن ها ثابت کند در موردی درست تشخیص نداده اند استقبال می کنند چون چیزی را از خود نمی دانند و آن چه می گویند و قائل هستند دستورات و مرام دین است. خاصیت ماه این است که از خودش نور ندارد و نور خود را از خورشید می گیرد رهبران ما هم تمام تلاششان کسب رضایت خداوند و اولیاء او خصوصا آخرین ذخیره الهی است. لذا این اقمار در شب های تاریک تاریخ با کمک ستاره ها که شهدا هستند روشن کننده مسیر هستند. برخی روشنفکران بی سواد قبل از انقلاب معتقد بودند اسلام برنامه انقلاب و جهاد ندارد و اتفاقا دیدند که با اسلام ناب هم شاه از کشور بیرون شد و هم صدام و هم پیمان های ابرقدرتش کنار رفتند. بعد از جنگ گفتند اسلام برنامه مشارکت مردمی در حاکمیت ندارد ولی دیدند با انتخابات های مختلف و انتخاب افراد مختلف و دارای سلایق متفاوت عملا این اتفاق افتاد. در ابتدای گام دوم انقلاب در مواجهه با تشییع تاریخی سردار سلیمانی و نماز جمعه میلیونی رهبر انقلاب گفتند مشارک مردم ملاک نیست ملاک اصلی مبتنی بودن حکومت بر موازینی است که آمریکا به آن ها معتقد است ولو با مشارکت های پایین مردم! این حرف جدیدترین حرف روشنفکری بیمار و آخرین حرف آن ها است که پرده از همه بهانه های آن ها بر می دارد و مسیر را کاملا روشن می کند. جبهه حق و باطل در همین ابتدای گام دوم روشن شد تا باور کنیم مشکل این ها اصل اسلامیت و ایرانیت و اصالت و استقلال و حق خواهی ما است.

@yaserhakimi


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها